کنترل مرزهای احساسی



همه ما برای اینکه روابط معنادار و کاملی در محیط کار و خانه داشته باشیم، باید دو فیلتر ایجاد کنیم. فیلتر اول از شما در برابر دیگران محافظت می کند و فیلتر دوم دیگران را در برابر شما حفظ می کند.

فیلتر شماره ۱: از خودتان در برابر دیگران محافظت کنید. زمانی با یک مدیر کار می کردم که بازخوردهای رک و صریحی داشت: «شما کارمند حق شناسی نیستید» یا «شما خوب نمی نویسید.» اوایل، طوری واکنش نشان می دادم که انگار هر چه او می گوید، درست است. در ظاهر حالت تدافعی داشتم؛ اما از درون کاملا خسته و آشفته به خانه می رفتم. هر روز جزئیات برخوردهایم با او را برای همسرم تعریف می کردم و او در تشخیص کار درست و اشتباه به من کمک می کرد. یک روز همسرم به من گفت که باید به منبع اشتباهم توجه کنم. در واقع، اشتباه من این بود که بیش از حد به حرف مدیرم گوش می کردم. به عبارت دیگر، باید یاد می گرفتم بازخوردها را فیلتر کنم.

فیلتر شماره ۲: فاصله را حفظ کنید و از دیگران در برابر رفتارهای خودتان محافظت کنید. از طرف دیگر، زمانی با مدیری کار می کردم که کاملا با او راحت بودم. یک روز او به من گفت «برای چیزی که می گویی ارزش قائلم، اما گاهی در صحبت هایمان فکر می کنم در شبکه ای از مجراهای تنگ گیر کرده ام.» مطمئنا من فاصله خودم را با او حفظ نکرده بودم و باید چیزهایی را که با او به اشتراک می گذاشتم و نحوه این اشتراک گذاری را فیلتر می کردم.

به کارگیری هر دو فیلتر به میزان کافی کار دشواری است. استفاده زیاد یا کم از این فیلترها همان طور که در ماتریس زیر نشان داده شده، می تواند باعث بروز درگیری در روابط کاری شود.

این ماتریس را این گونه می توان توضیح داد:

اگر استفاده از هر دو فیلتر ضعیف باشد، شما متزلزل خواهید بود. این بدترین وضعیتی است که می توانید در آن قرار گیرید. در این صورت نه از خودتان و نه از دیگران نمی توانید محافظت کنید. در این شرایط، نسبت به هر چیزی که از هر فردی می شنوید فوق العاده حساس خواهید شد و حالت تدافعی خواهید گرفت. در واقع، احساس یک قربانی را دارید؛ اما می خواهید مثل یک فرد قدرتمند عمل کنید.

وقتی به این احساس رسیدید، از خودتان بپرسید «آیا موقعیت را واضح می بینم؟»، «آیا در مورد این موضوع بیش از حد واکنش نشان می دهم؟» و «آیا طرف مقابلم زیاده روی می کند؟» برای چیزی که طرف مقابل می گوید عوارض تعیین کنید و در نظر بگیرید که او ۱۰۰ درصد دقیق نیست. به دنبال یک نکته باشید که با آن موافقید و بقیه مسائل را دور بریزید. کلماتی را که در این شرایط می خواهید به زبان بیاورید، نگه دارید تا به احساس واضح تری برسید. می توانید این کلمات را موقتا روی کاغذ بنویسید و بعدا آنها را مرور کنید.

اگر یکی از فیلترها قوی و دیگری ضعیف باشد، یعنی شما مغرور یا آسیب پذیر هستید. اگر مغرور باشید، یعنی در موقعیت فریبنده ای قرار دارید؛ به خودتان اطمینان دارید، اما ناخودآگاه به دیگران آسیب می رسانید. باورهایتان را به زبان می آورید، اما ممکن است بیش از حد رک باشید. مشکل این است که نمی توانید خودتان را با دیگران هماهنگ کنید؛ چون به آنها گوش نمی دهید. یعنی در واقع مثل یک خیابان یک طرفه ارتباط برقرار می کنید.

وقتی در این موقعیت قرار می گیرید به طرف مقابل بگویید «شاید در مورد این موضوع کمی اغراق می کنم. آیا شما نظر دیگری دارید؟» یا «می دانید، من قبلا در این مورد اشتباه کرده ام. نظر شما چیست؟»

اگر آسیب پذیر باشید، دیگران در برابر شما محافظت می شوند؛ اما شما نمی توانید خودتان را در برابر آنها حفظ کنید. در این صورت بازخوردها را شخصا دریافت می کنید؛ اما در ضمن تلاش می کنید خودتان هم واکنش نشان دهید.

به یاد داشته باشید شما این حق را دارید که به خوبی با شما رفتار کنند. وقتی در آن موقعیت قرار می گیرید به توصیه های دکتر مایا آنگلو توجه کنید: «درون شما فضایی وجود دارد که باید آن را مصون، دست نخورده و پاکیزه نگه دارید. بنابراین، هیچ کس حق ندارد به شما ناسزا بگوید یا رفتار بدی داشته باشد؛ حتی بستگان نزدیک شما. این فضا حد و مرزی دارد که وقتی شخصی می خواهد به آن تجاوز کند باید او را متوقف کنید و اجازه ندهید بیش از آن ادامه دهد.»

در نهایت، وقتی هر دو فیلتر قوی کار می کنند، شما در امنیت کامل هستید. در این موقعیت، نسبت به هر چیزی که می گویید و هر چیزی که می شنوید، کاملا محافظت می شوید. دیگر نه کسی را می آزارید و نه آزار می بینید. البته ممکن است کمی منزوی و سرد به نظر برسید که برای دوری از آن باید کمی اجتماعی تر رفتار کنید. مثلا به همکارتان بگویید «می خواهم موضوعی را با شما در میان بگذارم؛ اما انتظار دارم با آن منطقی برخورد کنید.»

وقتی به تعادل درستی با این دو فیلتر برسیم، یک نقطه مرکزی بین آنها می یابیم و شکست ناپذیر می شویم. در چنین موقعیتی، این توانایی را داریم که بشناسیم و شناخته شویم. می توانیم بدون ریسک آسیب دیدن دائمی گوش دهیم و بدون ریسک آسیب رساندن صحبت کنیم. می توانیم روابط پیچیده را هدایت کنیم؛ چون می توانیم بدون فراموش کردن اینکه چه کسی هستیم، خود را سازگار کنیم. حقیقت این است که ما می توانیم در موقعیت های مختلف و با افراد مختلف خوب رفتار کنیم. چالشی که وجود دارد این است که کشف کنیم در هر رابطه ویژه ای در کجا قرار داریم سپس خودمان را به سوی نقطه مرکزی، یعنی جایی که بهترین روابط جریان دارد، سوق دهیم.